لینک ویدئو در یوتوب: https://youtu.be/1LM9BxQpxpk
در گذشته معتقد بودند چشم نور داره.
مثل اونچه در سرود ملی هست. فروغ دیدهی حق باوران. نور ِ چشم حق باوران. روشنایی چشم حق باوران.
در شعر فارسی، شراب هم نور داشت. شاعران گذشته میگفتند نور شراب، نور باده و روشنایی جام. و…
حافظ این دو رو با هم جمع زده بود و میگفت، نورِ شراب میاد نور داخلی چشم میشه.
یعنی شراب یا نور شراب یک معمایی رو در ذهن ما پاسخ میده. یک پازلی رو در فکر ما حل میکنه. جواب یه سوالی میشه.
خودش هم میگفت:
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم.
میگفت شراب، جامجم یا جام جهاننما هست که اسرار رو در اون میبینند. نور چشم شدن در نظر حافظ، به معنی دیدن حقیقت یا حقیقت رو به گونهای دیگر دیدن بود. او این موضوع رو خارج از کلیشههای شعری و ادبی مطرح میکرد.
حافظ در یک بیت دارای ایهامهای پیچیده گفته بود نور «شرابی» که در ظرف شیشهای قرار داره و اون رو از انگور میگیرند، مانند نور چشم ما، یا مانند نوری که به چشم ما میرسه، سبب دیدن حقایق میشه؛ که در چشم هم مثل شرابی که در ظرف زجاجی، یعنی شیشهای و بدست اومده از انگور یا عنب هست، زجاجیه و عنبیه قرار دارند.
جمال دختر رز [=شراب] نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است
«نور چشم شدن» در شعر حافظ، چیزی شبیه به یک فریمورک است. شبیه به یک چارچوب هست. هر جا که حافظ میخواهد از شناخت یا از به گونه ای دیگر دیدن حقیقت سخن بگه، سراغ «نور چشم شدن» توسط شراب یا معشوق یا موارد دیگه میره. فریمورک قابلیتی هست که معمولاً با کمک گرفتن از مجموعه ای ازدستورالعملها، کتابخانهها، کلاسها و در کل امکانات فراهم شده از جانب یک یا چند موضوع یا محتوا و بخش، ساختاری جدید ایجاد میکنه تا به کارگیری اون مساله در راستای اهداف اون موضوع خاص، سادهتر و با سهولت بیشتری؛ نتایج خاص خودش رو محقق کنه. فریمورک در نرمافزار استفاده میشه. «نور چشم» یا «نور داخلی چشم شدن» در شعر حافظ، یک فریمورک هست. در بسیاری موارد که صحبت از شناخت یا حقیقت رو به نحو تازهای دریافت کردن هست، حافظ سراغ «فریمورک» نور چشم شدن میره. میگه یه چیزی، یا شراب یا معشوق یا موارد دیگه اومدند و نور چشمش شدند.
به جز شراب، حافظ به معشوقش میگفت: تو نور چشم من هستی. وقتی تو از من دور بشی، نور چشمم، سوی چشمم میره. «از من جدا مشو که توام نور دیدهای».
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای.
در علوم قدیم تصور میشد نوری از چشم بیرون میاد. و به نور بیرونی میرسه. و سبب دیدن اجسام میشه. ما امروز میدونیم که نور بازتاب شده از جسم به چشم میرسه. و ما جسم رو میبینیم.
به معشوقش میگفت: دور از جون تو یا از دوری روی تو، سوی چشم من، نور چشم من، از دست رفته است:
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست.
یعنی معشوقش هم اون نور داخلی چشمش بود. که میگفت به او کمک میکنه حقایق رو طور دیگری ببینه.
دور از رخ تو، میتونه مثل دور از جونت که امروز به کار میبریم، معنی بشه. ولی یه معنی دیگرش این هست که از دوری روی تو، چشم من نور نداره. مثل اونجایی که میگفت، از من دور نشو که تو نور چشمم هستی. یعنی از دوری تو چشمم نور نخواهد داشت. دور از تو من نمیتونم حقایق رو طور دیگری ببینم. من بدون تو، نمیتونم اسرار رو ببینم. «از من جدا مشو که توام نور دیدهای».
همین معنیای که اینجا میگفت:
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست.
یکی شراب بود که نور داشت. اونجایی که میگفت: جمال دختر رز، نور چشم ماست
میگفت دختر رز، که میشه شراب، نور چشم ما میشه.
که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.
میگفت مثل زجاجیه و عنبیه در چشم، نور شراب هم که در نقاب زجاجی، یعنی ظرف شیشهای و پردهی انگوری هست، یعنی شراب از انگور گرفته میشه، اون هم میاد و نور چشم ما در زجاجیه و عنبیه میشه.
باعث بینایی و طور دیگر دیدن حقایق میشه. میگفت اون چیزهایی که نور چشم او میشن، سبب ایجاد مفاهیم مشخصی در ذهن و روح حافظ هستند. حافظ نسیم رو هم طلب میکرد، تا «نور زجاجیه چشم دل!» رو تامین کنه.
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیده دل نورانی.
نسیمی که خاک کوی معشوق رو برای او بیاره. معشوقی که نور چشمش میشد. به او کمک میکرد حقایق رو طور دیگری ببینه. و این به گونهای دیگر دیدن حقیقت رو به نحوی علمی، از طریق روش تحقیق و دستگاه شناختی خودش، آزموده بود. و در اشعارش معرفی کرده بود.
میگفت روشنایی بخش چشم ما، بوی زلف معشوق هست که نسیم، اون رو برای من میاره:
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانانست.
یعنی نسیم زلف جانان میاد و چراغ یا روشنایی یا نور زجاجیه چشم او میشه. و حافظ، نور داخلی چشم یا نور فیزیولوژیکی چشم، (به اعتقاد گذشتگان) رو تامین میکنه. و با اون نور داخلی از چشمش، که از معشوق یا از خاک کوی معشوق یا از شراب به دست اومده، اون نور رو به نور بیرونی میرسونه و حافظ، میبینه. یعنی حقایق رو طور دیگری میبینه. یعنی حافظ به کمک معشوق، با موضوعات و مفاهیم جدیدی در ذهنش، ارتباط برقرار میکنه.
غزل دیگری در دیوان حافظ با این بیت شروع میشود:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی.
یعنی سلامی به اون کسی که به مردم دیده یا به مردمک دیده نور میرسونه. یا روشنایی بخش اون هست. توی بعضی از نسخهها، بدان مردم دیده را روشنایی اومده.
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده را روشنایی.
در این معنا که معشوق به او کمک میکنه که او حقایق رو طوری ببینه که قبلاً از اونها آگاهی نداشته، یا حقیقت رو طوری متوجه بشه که دیگران به اون شکل از اون حقیقت آگاه نبودند، میگفت به خاک پای معشوق، که نور دیدهی حافظ میشه قسم میخورم، بدون روی معشوق، نوری یا سویی از چراغ دیدهاش ندیده. یا چشمش نوری نداشته. حقیقتی رو نمیدیده.
به خاک پای تو سوگند و نور دیده حافظ
«که بی رخ تو فروغ از چراغ دیده ندیدم».
حالا چرا این حرفها رو مستقیم نمیزد؟ چون اینطوری براش خطر کمتری داشت. اینطوری هزینههای کمتری میپرداخت. نگران بود از اینکه مبادا چنین رازی به زبان او افشا بشه. و زبان سرخ سر سبز را دهد بر باد. یعنی نه تنها در این کار که توضیح این موضوع و دستگاه ادراکی شخصی خودش بوده، یه روش تحقیقی، یه روش علمی، بالاتر از علوم اون زمانه داشت، سودی نمیدید، بلکه برای این کار آفات فراوان هم پیشبینی میکرد.
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
میگفت اگر پیراهن یوسف در اینجا باشه. یعنی پیراهنی که یوسف برای پدرش یعقوب نبی فرستاد. تا پدرش اونرو به چشمانش بکشه تا بیناییش رو بدست بیاره، اون پیراهنی که نور چشم پدر یوسف شد. و نور چشم شدن در شعر حافظ، معنای مشخصی داشت. میگه اگر اون پیراهن اینجا باشه، یعنی وقتی اون پیراهن دست حافظ هم باشه که چشم یعقوب رو بینا کنه، پیراهنی که آید از او بوی یوسفم، برادران غیورش، به این پیراهن رحم نمیکنند. برادران غیور یوسف اونرو خواهند درید.
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
حافظ جامه قبا کردن به معنی دریدن، پاره کردن ِ لباس رو به جای اینکه از روی فهم اونها یا از روی شگفتی اونها بدونه، به حسودی و توحش اونها نسبت میده. غیور به معنی حسود هم میشه. میگه اگر اونها چیزی که من میدونم رو بفهمند، پیراهن یوسف رو که بینایی پدرش رو تامین کرد و نور چشم او رو برگردوند رو، قبا خواهند کرد.
Podcast: Play in new window | Download