«حافظ و هخامنشیان»!

سلام. در گذشته به شهر شیراز، سرزمین فارس، می‌گفتند ملک سلیمان. حافظ می‌گفت: به خاطر رنج و اندوه و دلتنگی، حوصله‌ی شعر سرودن نداشتم. و دیدم اون قوه‌ای، اون نیرویی که باعث شعر گفتن در من می‌شد، داشت از وجودم پر می‌کشید.

قوت شاعره من سحر از فرط ملال

متنفر شده از بنده گریزان می‌رفت

با هزاران گله از شهر شیراز می‌رفت.

نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست

با هزاران گله از ملک سلیمان می‌رفت

موضوع این ویدیو این هست که چرا در گذشته به شهر شیراز، می‌گفتند ملک سلیمان، یا در بیان عامیانه، ملک سلیمون.

چرا مثلاً نمی‌گفتند سرزمین هخامنشیان. چون فکر نمی‌کردند شخص یا اشخاصی از آدمیان توان ساخت چنین بناهای بزرگ سنگی داشته باشه. می‌گفتند از ما بهترون، دیوان، برای سلیمان پیامبر ساختند.

امروز هم تصور اینکه چطور اون بناهای بزرگ با امکانات محدود اون زمان ساخته شده، برای ما امر راحتی نیست. مگر اینکه از کسی که در این امر پژوهش می‌کنه، سوال کنیم.

در ابتدای شاهنامه، فردوسی سخنی شبیه به همین رو بیان می‌کنه. میگه اصلاً در طول تاریخ چه کسی اولین پادشاه در جهان بود؟

سوالی مشابه سوال ما داره. و میگه چه کسی برای اولین بار تاج شاهی بر سرش گذاشت؟ داره اتفاقات زمان زندگی خودش رو از ابتدای تاریخ بررسی می‌کنه. اون زمان ابزارها و علوم امروزی مثل باستان‌شناسی، خواندن خط میخی، کاوش‌های باستانی و… رو نداشتند.

فردوسی در نظر خودش می‌گه، در داستان بشریت بالاخره هر اتفاقی، باید از یه جایی شروع شده باشه.

بعد خودش جواب می‌ده: کسی یادش نمیاد مگر اونکه پسری از پدر خودش شنیده باشه و این سخن هم در نظر ما چندان معقول نیست که یه پسری در قرن 4 از پدر خودش چنین مطلبی رو شنیده باشه که اولین پادشاه در جهان چه کسی بود. و او هم از پدر خودش شنیده باشه و همینطوری بری تا برسی به اولین نفری که در جهان پادشاه بوده.

ما درباره اتفاقات یک قرن اخیر نمی‌تونیم به این روش، به درستی اطلاعات بدست بیاریم. یا به اون اطلاعات اعتماد داشته باشیم.

در مورد پاسارگاد، یا تخت جمشید همینطوری شد. یعنی به مرور از یاد و خاطره مردم پاک شد.

فردوسی می‌گه یه راه دیگه هم وجود داره که کسی بدونه اولین پادشاه جهان کی بود؟ چه کسی سیستم پادشاهی رو بنیان گذاشته. میگه راه دونستنش اون شخصی هست که در مطالب قدیمی پژوهش می‌کنه. و داستان پهلوانان رو می‌گه.

فردوسی ابزارهای امروزی برای این کار رو نمی‌گه.

فقط میگه یه نفر، این کاره می‌خواد: «پژوهنده نامه باستان». بعد از قول خودش که یکی از این پژوهشگران بوده، می‌گه: اولین پادشاه که حکمرانی او بر کل جهان بود نامش فلان… (یعنی کیومرث) بود.

 

پژوهنده نامه باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه

 

 

در مورد شهر شیراز، به علت اینکه آرامگاه کوروش در دوران هخامنشیان مقدس شمرده می‌شده. و این تقدس در دوران پس از اسلام هم حفظ شده بوده، الآن هم نزد برخی گویا همینطوری هست.

در دوران‌های بعد از هخامنشیان، مردم نمی‌دونستند این بنا متعلق به چه کسی هست، مثل اون آقایی که رفته بود سجده کرده بود، کوروش اومده بود بالای سرش می‌گفت فرزندم بلند شو، من خودم یکتاپرست بودم.

چون مردم اون زمان تصور نمی‌کردند که انسان‌های عادی بتونند بناهای سنگی با اون عظمت رو بنا کنند، ساخت چنین بناهایی رو خارج از قوه بشری می‌دونستند، می‌گفتند این بنا رو دیوان، دیوها برای «سلیمان» ساختند. به شیراز می‌گفتند ملک سلیمانه.

و آرامگاه کوروش رو هم متعلق به مادر «سلیمان» می‌دونستند.

حتی بنا به روایاتی وضعیت در این حد بوده که در همین چند قرن قبل، نه در زمان هخامنشیان، یا ابتدای دوران اسلامی، وقتی می‌خواستند بنایی در اون حوالی بسارند، از سنگ‌های همون محل برمی‌داشتند و در ساخت بنای جدید یعنی بنایی که در چند قرن قبل‌تر در حال ساخت بوده، استفاده می‌کرد.

چون اون زمان اطلاعی از صاحب آرامگاه کوروش، و هویت او وجود نداشت، می‌گفتند آرامگاه «مادر سلیمان» هست. می‌گفتند حضرت سلیمان دیوان رو در خدمت خودش داشت، و از اونها برای انجام کارهای سخت کمک می‌گرفت، پس ساخت بنایی با اون عظمت خارج از توان بشر بوده، و سلیمان به وسلیه‌ی دیوان، اونجا رو ساخته.

و آرامگاه کوروش رو به آرامگاه مادر سلیمان نسبت می‌دادند. و به شیراز هم می‌گفتند ملک سلیمان. حتی در دوره‌ای به ایران هم «ملک سلیمان» می‌گفتند.

توی شعر حافظ وقتی «ملک سلیمان» رو می‌بینید، منظور «شهر شیرازه».

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

حافظ زندان اسکندر، زندان سکندر رو به عنوان نماد شهر یزد معرفی می‌کنه، انگار بگیم برج آزادی به عنوان نماد تهران. توی تصاویر هم به عنوان نماد شهر تهران، برج میلاد یا برج آزادی رو به کار می‌برند. حافظ می‌گفت از شهر یزد خسته شدم، می‌خوام برگردم شیراز.

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم.

به شهر شیراز می‌گفتند ملک سلیمان، چون در اون زمان، نمی‌دونستند آرامگاه برای چه کسی هست، و تصور نمی‌کردند اون بناهای عظیم به دست بشر ساخته شده باشه.

امروزیش رو بخواهیم تعبیر کنیم، از روی اینترنت، مثلاً شبکه‌های اجتماعی که اطلاعات غلط و دانش‌های با منابع درجه 8 داره برداشته بودند، بعد از طریق پیام‌رسانی دهان به دهان، واتس‌اپ، تلگرام اون زمان، به همه گفته بودند اینجا رو دیوان برای سلیمان ساختند، به این دلیل که آدمی نمی‌تونه بناهای سنگی به این بزرگی رو بسازه. و نام جاوید و یاد گرامی هخامنشیان، رنگ باخته بود. شما هم اگر صلاح دونستید از طریق واتس‌اپ و تلگرام این مطلب رو برای دوستانتون ارسال کنید.

ممنون از همراهمی شما. خدانگهدار.

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D8%AF

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

I agree to these terms.