لینک ویدئو در یوتوب:
https://youtu.be/wOU3cwZYiBQ
13- فال حافظ، معنی فال حافظ،
توضیح فال حافظ و جزئیات آن
سلام. معمولاً
فال حافظ برای دونستن آینده؛ یا تعبیر حوادثی که آینده رو پیشبینی کنه به کار میره.
موضوع این
ویدیو این هست که فال حافظ تا چه اندازه درست هست؟ چه معنیای داره؟ چطوری باید با
فال حافظ، یا باز کردن دیوان حافظ به نیت فال؛ برخورد کرد.
o معنی فال حافظ، درستی فال حافظ، انتظارات معقول در گرفتن فال حافظ
حافظ میگفت یه پیامی، یه ایدهای، اشارهای به او برسه، تا او
یه معمایی رو حل کنه. تا از یک رازی باخبر بشه. گفتیم، یکی از این راهها، شراب
بود که نور چشم میشد. میگفت نور شراب، که در ادبیات فارسی میگفتند شراب نور
داره؛ میاد نور چشم ما میشه. گذشتگان میگفتند چشم نور داره. مثل «فروغ دیدهی حق
باوران».
حافظ میگفت نور شراب، ایدهای رو به ذهن او میرسونه. جای خالی
پازلی رو در ذهن او حل میکنه.
فال هم توی شعر حافظ و نزد او به طور کل چنین خروجی یا چنین
عملکردی داره. یکی از توصیفهای حافظ از فال، چنین چیزی هست.
o شباهت و تفاوت فال و «فال گوش»
معنی فال گوش هم همینه. میگن یه چیزی رو بشنوی، اون رو به یه
مطلبی با کار خودت مرتبط کنی. و یک نتیجهای بگیری که ممکنه در آینده چنین چیزی
بشه. یا امیدوار باشی، دلخوش باشی که در آینده همین خواهد شد. یا تعبیرش کنی به یک
چیزی مرتبط با نیت خودت که در آینده اتفاق خواهد افتاد.
حافظ فال رو در چنین معنی و در چنین کاربردی هم؛ مورد نظر داشت.
فال رو در چنین شکلی یا با چنین کارکردی قبول داشت.
این که گفتیم شد آخر جلسه رو اول گفتن. و مطلبی که
میخواستیم توضیح بدیم، تموم شد. اما در ادامه، به جزئیات و بخشهای بیشتری مرتبط
با فال حافظ میپردازیم. و توضیح میدیم که شما وقتی فال میگیرید چه انتظاری باید
داشته باشید. یا فال گرفتن چقدر میتونه درست باشه.
حافظ برای چشم به راه بودن خودش، برای اینکه میدونست عاقبت
خوشی در کارش هست.
علیرغم نتایجی که از کارهاش در زمان خودش نمیگرفت، نمیگفت
از اینکه تو راه درست رو انتخاب نمیکنی؛ آخرش به شکست میرسی.
عرض و مال از در
میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد، رخت به دریا فکنش
نمیگفت با این سبکی که تو داری پیش میری؛ شکست پروژهات،
به پیروزی میرسه. شکست پروژهات حتمیه. نمیگفت ساختار شکست پروژه، WBS رو یه جوری
چیدی، که به واسطهی چندتا خواسته و ساختار اصلی، هر جوری بری، شکستت حتیمه!
نمیگفت من شکست میخورم و باز هم در راهی که شکست میخورم
ادامه میدم. میگفت همین تلاشها در مسیر درست، برای رقم زدن نتیجهای دلخواه
هستند.
از راه درستی که در اون قدم میزد اطمینان داشت. و میگفت در
ادامهی این راه درست، نتیجه هم خواهم گرفت، میگفت الآن راه سخته، ولی بالاخره
نتیجه خواهم گرفت.
o فال حافظ در حکم نشانهها یا خبرهایی ازنتیجهی اقدامات مفیدِ در حال
انجام یا انجام شدهی فالگیرنده:
میگفت منتظر هستم تا یکی خبری به من بده. چشم من در ره این
قافله عمر بماند.
منتظر یک آوازی، یک ندایی بود. که برای او پیامی بفرستند:
تا به گوش دلم آواز درآ باز آمد.
چشم من در این قافله عمر بماند
تا به گوش دلم آواز درآ باز آمد
منتظر بود یک نشونهای برای او بفرستند. یک چیزی که پاسخ سوالش
باشه. یک پازلی رو در ذهنش حل کنه؛ جوابی رو پیدا کنه.
فال یکی از این راههای نشونه گرفتن یا نشانی پیدا کردن، یکی از
راههای به پاسخ رسیدنی بود که خودش استفاده میکرد. و به دیگران هم پیشنهاد میداد.
تا با تعبیر اون نشونه، تا با تعبیر اون حادثه؛ آینده رو پیشبینی کنه. به پاسخی
دست پیدا کنه. تا ازش نتیجهگیری کنه. تا معنیای به ذهنش برسه.
چنانچه شراب یک پازلی رو در ذهنش حل میکرد. و در جلسات قبل به
این مطلب پرداختیم. یک نوری به چشمش برسه، تا حقیقتی رو ببینه.
به دیگران هم میگفت: یه فالی بگیر، که به تو نشونه ای بده، به
تو جوابی برسه، که ما، یعنی حافظ چه کشفیاتی داشته، چه مسیری رو رفته.
تا اگر تو هم در راه درســــــتی؛ یا در راه دُرستی، هستی، در غزلیات
حافظ، در فال حافظی که میگیری، نتیجهی تلاشهای در راه درستی، که در پی اونها
هستی رو در اشعار من پیدا کن، و ببین که من دارم از اونها بهت نشونه میدم و بدون
که آینده درست خواهد شد.
حافظ میگفت: داستان قهرمانی یا داستان زندگی حافظ رو در غزلهاش
بخون، که تو هم به آیندهی موفق، اعتمادی داشته باشی. دلخوشی پیدا کنی. یا داستان
زندگی قهرمانانهی حافظ رو بخون که «جان پرور است، قصه ارباب معرفت».
o قوت قلب گرفتن از فال حافظ، بالاتر از بهبودی حاصل از شربت قند یا شربت
قند و گلاب:
میگفت مثل شربت قند و گلاب، آب قند امروزی، به همراه گلاب که
برای قوت قلب میخوردند، میگفت دیوان شعر حافظ رو باز کن، شاید این هم در حکم یک
شربت قند و گلاب، یا فراتر از اون، برای تو قوت قلبی بشه.
شفا ز گفته شکر فشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
میگفت معشوق یا دیدار با او، کامیابی از او؛ از شربت قند و
گلاب هم برتره. شفابخشتره.
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زآن رو که مرا از لب شیرین تو کام است.
مشابه همین رو دربارهی شعر خودش میگفت. میگفت شعر من، که تو
با باز کردن فال و پیدا کردن نیتت میتونی اون رو بخونی و باهاش ارتباط بگیری، برتر
از شربت قند و گلاب یا نسخهی شربتی که دکتر، یا اطبای اون زمان میدادند هست.
حافظ از آب زندگی، شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا، نسخه شربتم بخوان
فال یا مراجعه به شعر خودش رو برای چنین منظوری هم تجویز میکرد:
شفا ز گفتهی شکر فشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد.
o دل بستن و دل خوش کردن به «فال حافظ»، همچون دل بستن به محبوب، یا قوت
قلب گرفتن از خواندن داستان قهرمانان تاریخ و قهرمانان تاریخی
به مخاطبش میگفت:
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
تو هم دیوان غزلیات قهرمانانهی عاشقانهی حافظ رو باز کن، و
خاطرت رو به داستانهای اون خوش کن. چون جان پرور هست. فال حافظ گرفتن همین شکلی
هست. و میگفت:
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد.
میگفت تو هم اگر با حسن نیّت پیش رفتی. اگر در طریق صدق هستی، اگر
کاری کردی که به دنبال نتیجهای از اون هستی، یه فالی بگیر، یه فالی بزن.
باشد که برای تو در حکم قرعهی شانس و اقبال باشه.
بود که قرعه دولت به نام «شما» افتد.
مثل خودش که خاطرش رو به معشوق خوش کرده بود، می گفت توی این
همه بلا و سختی؛ به خاطرِ خیال خوش معشوق دارم تو مسیر این سختیها، قدم می زنم.
تو هم بیا و یه فالی بگیر یا فالی بزن که قصه ارباب معرفت، برات
قوت قلب باشه. بلکه خوش یمن باشه.
بود که قرعه دولت به نام «شما» افتد.
به ناامیدی از این ره مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد.
از اشعار حافظ، از خوندن راه حافظ، دلخوش بشی تا بتونه به راهی
که پایان خوشی داره، ادامه بدی.
o
فالی بگیر، فالی بزن تا اون رو در قالب نشونهای از اونچه در آینده اتفاق
خواهد افتاد معنی کنی:
اینجا به شما میگه فالی باز کن تا پاسخ
انتظار رو در قالب اشارهای / نشانهای پیدا کنی. به جوابی برسی. یا نشونهای پیدا
کنی، که بتونی از طریق اون نشونه، یه سخنی بیابی، که اون رو به نیت خودت مرتبط
پیدا کنی. یا یک ایدهای به ذهنت برسه. پاسخ سوالی رو در قالب مثالی بدست بیاری.
یک چیزی رو ببینی که به فال نیک بگیری. یا
یه چیزی رو بشنوی، که اون رو به موضوعی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، مرتبط کنی.
یا شنیدهات رو تعبیر به اون ماجرایی که در ذهن داری بکنی.
چشمم به روی
ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
اینجا میگه با چشم و گوشم فال میگرفتم. فالی به چشم و گوش در این باب میزدم.
یعنی یه چیزی رو میدیدم، یه چیزی رو میشنیدم، باهاش فال میگرفتم. با دیدن
ساقی، ساقی مه رو، که اون هم میتونه نور به چشم برسونه. و با شنیدن صدای چنگ، که
اون هم میتونه حامل پیام باشه، فالی میگرفته. پیامی به ذهنش میرسیده:
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
در باب دیدن چیزی و فال گرفتن، مثلاً بگی چون این نیت رو کردم و در آسمان
رنگین کمون اومد، این به عنوان یه نشونه، پس انجام میشه.
حافظ میگفت من داشتم دعا میکردم، خورشید دراومد، پس کارم انجام میشه.
گوییا خواهد گشود از دولتم
کاری که دوش
من همی کردم دعا و صبح صادق میدمید
یا «من از نگاه
کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغ من تبر است».
یعنی از یک نشونهای که در بیرون دیدم، اون رو تعبیر به چیزی کردم. حافظ میگفت
بزن فالی. ببین این موضوع یه معنی داره، که برای تو میتونه به عنوان یه نشونهای
از حوادث آینده باشه. فال همین هست. با همین هدف فال میگیرند، یا فال میزنند.
حافظ میگفت یه اتفاق خوب میتونه نشونهای از گشایشی در آینده باشه، پس دیوان
اشعار من رو باز کن، تا باشد که اون اتفاق خوبه باشه که در آینده قرعهی دولت به
نام تو بیافته.
یکی میگفت اینجوری سر صحبت رو باز کرده، خواستگاری کرده،
بله گرفته. تو یه برنامهی گفتگومحور، TalkShow، نقل کرده
بودند. حالا ما چیکار داریم که کارگردان «ایستاده در غبار» بود. توی دریا دیده بود
که ماه داره طلوع میکنه، به خانومش که اون موقع خانومش نبود، گفت این یه نشونه
است که ما با هم ازدواج کنیم. یا مثلاً یه صدای خوشی از یه پرندهای بیاد بگی خوش
یمین هست که در این لحظه که من این نیّت رو کردم؛ این صدا رو شنیدم.
o
«رخ فرخنده فال» = دیدن چهرهای که به خوش یُمنی و خوش عاقبتی تعبیر بشه (مثل
برخورد با کسی که به خاطر رفتار خوب او، دلخوش و شاد به انجام کارهای پیشرو شوید)
دیدن روی خوب رو میگفتند خوش یُمنه، خود حافظ میگه «رخ فرخنده فال». یا یک
صدایی رو بشنوند، صدای آواز یک پرنده، که به فال نیک بگیرند. مثل فالگوش وایسادن،
میرفتند یه چیزی بشنوند، به یه موضوعی در آیندهی خودشون مرتبط کنند. ولی مثلاً
صدای کلاغ که به گوش میرسید، به شوم بودن تعبیر میکردند. حافظ یه مقداری فراتر
از این رو میگفت. میگفت هم قوت قلب هست. هم ایدهای به ذهن تو میرسونه.
یا مطابق
اونچه ما استفاده میکنیم، بتونیم با باز کردن دیوان اشعار حافظ، یا گرفتن فالی از
حافظ، به قول خودش، زدن فالی، اون مطلب رو، بخشی از اون غزل رو، با حوادث آیندهی مرتبط
با کار خودمون همسو یا پیشبینی یا پیش گویی کنیم. بتونیم بگیم مطابق با نیّت ما،
مطابق با موضوعی که ما دنبال میکنیم، مطابق با انتظارات ما، چنین غزلی، چنین
بیتی، چنین مصراعی، این معنی رو میده.
o شباهتی در فالگوش چهارشنبهسوری و فال حافظ:
رسم فالگوش
وایسادن در چهارشنبهسوری هم چیزی شبیه به همین هست. یا چیزی شبیه به همین بود.
فالگوش وایمیسادند، ببینند اولین کلمهای که میشنوند رو با چه اتفاق و چه حادثهای
در آینده تعبیر کنند. البته چهارشنبهسوری قدیم.
o ارتباط بسیار نزدیک بین فال حافظ و نیّات افراد فال گیرنده:
مثل اونچه
بسیاری گفتهاند، و احتمالاً شما در حکایتهایی که از فال حافظ نقل میکنند
شنیدید، شاید خود شما هم تجربهاش رو داشته باشید، که یک غزلی رو باز کرده باشید،
یک معنیای یا یک اشارهای، یک عبارتی، بخشی از یک عبارت رو پیدا کرده باشید، که
از شدت ارتباط با موضوع، متعجب شده باشید و با خودتون گفته باشید که دیگه از این
قویتر و بهتر، نمیشد شاهدی پیدا کرد.
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ معنی زاین خوبتر مثالی
خیلی از این
موارد نقل کردند. اعتبارش به پای راویانش، مگر اینکه خود شما، نزد خودتون شاهدی
داشته باشید. ولی حافظ هم در مورد خودش یا در تجربه خودش از چنین موضوعی؛ میگفت: به
هیچ وجه، در خیال من هم نمیگنجید که بشه یه مثالی رو به این خوبی پیدا کرد که معنیای
رو به این خوبی و با این کیفیت انتقال بده.
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ معنی زاین خوبتر مثالی
یعنی یک اتفاقی افتاد، یک اشارهای شد، یک نشانهای اومد، من یک چیزی دیدم و
موضوعی رو متوجه شدم.
دربارهی فال حافظ گفتیم، یکنفر دیوان اشعار حافظ رو باز میکنه، میبینه
موضوع یا جریان اون غزل، به نحوی غیرقابل باور مطابق با انتظارات یا نیتش هست. حافظ
ممکنه این مورد رو که یک مثالی، یک اتفاقی شد که به خیال من هم نمیرسید، چنین
معنی مرتبط با نیت من پیش بیاد رو در یک مورد دیگه، به جز فال گفته باشه.
البته
ما اون بیت رو اینطور هم میتونیم بخونیم:
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ «وجهی» زاین خوبتر مثالی
به جای «معنی»، «وجهی» رو قرار دادیم.
یعنی به هیچ وجه ممکن نبود و در خیال هم نمیگنجید که مثالی از
این خوبتر باشه که معنی رو بتونه منتقل کنه. یا توصیف کننده شرایط من باشه. در فال
گرفتن هم شاید برای شما یا چنانچه برخی تعریف کردند، برای افرادی چنین حالتی پیش اومده
باشه.
من خودم تجربه اینچنینی دارم که در ادامه میگم.
o
«پارادوکس الهام» و شراب در شعر حافظ:
در جلسه دوم شراب، گفتیم وقتی شخص اختیارش
رو کم میکنه، میتونه بهتر ببینه. میتونه معانی بیشتری به ذهنش برسه. یه مسالهای
هست به نام «پارادوکس الهام»، وقتی شما کمی انرژیتون پایین باشه یا حواستون جمع
نباشه، میتونید ایدههای بهتری رو به ذهن بیارید. حقایق رو به گونهی دیگری
ببینید. بهتر نتیجهگیری کنید. جواب و توضیح پارادوکس الهام همین هست. که البته گفتند
پارادوکسه.
حافظ میگفت شراب اختیار رو پایین میاره،
و در نهایت میتونه نور چشم بشه. حقایق رو به گونهی دیگری ببینی:
ز باده هیچت اگر نیست،
این نه بس که تو را
دمی ز وسوسه عقل بر حذر دارد
o فال حافظ و پارادوکس الهام:
نزد حافظ، فال میتونه یا میتونست نشون دهندهی راهی باشه که مثلاً
شخص از طریق دانش یا به اختیار خودش بهش نرسیده بود.
مثل اون معنی یا مثالی که حافظ میگفت: در خیال هم نمیگنجید که
آید به هیچ معنی یا آید به هیچ وجهی، از اون بهتر و از اون خوبتر مثالی.
در وهم مینگنجد کاندر
تصور عقل
آید به هیچ «وجهی» زاین خوبتر مثالی
o لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبسی
برقی از کوه طور درخشید و من آن را دیدم،
شاید برای تو پارهای آتش گداخته بیاورم.
لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبسی
آنست به، یعنی پیبردن و دیدن و دانستن. یک
نوری، یک نشانهای، برق دولتی که چیزی رو به من نشون داد، به من فهموند.
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
o
فال حافظ و نشانههای آن
در مورد فال، یعنی یک پیامی که برای آگاهی میاد. یک نشونهای که
به عنوان قوت قلب استفاده بشه.
از باز کردن دیوان حافظ و دیدن جریان یک غزل یا بیت و مصراعی از
اون و با تفسیر یا معنی کردن اونها، بشه حوادث آینده رو
پیشگویی کنند. مثلاً حافظ میگفت:
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همی کردم دعا و صبح صادق میدمید
میگفت صبح شد، آفتاب دراومد، پس ممکن هست حاجت روا بشم. این رو
دلیل اون نمیدونست، نمیگفت صبحها، موقع دمیدن صبح صادق، موقع طلوع آفتاب دعا
کنم تا دعام بگیره. به چیزی که میخوام برسم. میگفت از چنین حالتی، در یک مورد از
چنین چیزی، چنین استفادهای بردم. اون چیزهایی که همیشه نور چشمش میشد رو معرفی
میکرد: معشوق، شراب، وقت صبح، خاک کوی معشوق و…
دولت رو مرتبط با نور چشم شدن هم میگفت:
برق دولت یا برق سعادت که برفت از نظرم بازآید. همون نور چشمی که از چشم من رفته
بود رو به من برگدونه.
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید.
برق دولتی که نور چشم میشه.
میگفت: فال هم میتونه همینجوری قرعهی «دولت» رو به نام شما
بندازه.
در شعر حافظ، ذکر زمانها و حالتهایی هست که حکایت از در
سختی بودن او داره:
جان زندهدلان سوخت در بیابانش
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زندهدلان سوخت در بیابانش
یا میگفت:
دور است سر آب از این بادیه هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
در گذشته میگفتند «غول بیابان» گمشدهها در بیابان رو فریب
میده. میگه حواست باشه، به هوای آب، اما به دنبال سراب، از راه به در نشی، راهت
رو به دنبال آب، در این بیابان گم نکنی. به جای اینکه فریب غول بیابان رو بخوری،
اشعار حافظ رو بخون.
در این مواقع و در غیر این حالتها، برای خوش شدن دل و دیدن
زیبایی ها یا حتی یادآوری اونها میگفت، بزن فالی.
تا مثلاً با فال هم ندای عشق معشوق رو در اندرون بشنوی. یا
خیال روی معشوق که در هر طریق همراه حافظ بود، و قوت قلب او بود؛
خیال روی تو در هر
طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست.
میگفت تو هم فالی بزن، فالی بگیر، دیوان حافظ رو باز کن،
یه غزلی بخون، از اون جایی که جان پرور است قصه ارباب معرفت؛ یا نشونهای برات
بیاد تا راهنمایی بشی، و راهت رو پیدا کنی. یا ایدهای به ذهنت بیاد. یا قوت قلبی
بگیری. خاطر مجموعی پیدا کنی.
o چهره معشوق، فال خجسته (رخ فرخنده فال)
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست.
میگفت یه نشونهای اومده که میشه اون رو در موضوع مثبتی در
نظر گرفت. میگفت چون
بوی خوشی، بوی خوبی اومد، تو هم بیا آشتی کنیم.
میگفت روی تو هم «نوبهار» ماست. چهرهی تو،
فال خجستهی ماست. یعنی یکی از اون نشونههای مبنی بر فال درست یا فال نیک یا فال
خوب و خجسته، چهرهی معشوق بوده. حالا که بوی خوبی هم بلند شد، بیا آشتی کنیم.
برخاست بوی گل، ز در
آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو
یا میگفت یاد زمانی بخیر که ساقی من که
دیدن روی او رو میشد به «فال» نیک گرفت، مدام از در با قدح و ساغر میاومد. یعنی
دیدن روی او، حمل بر «فال مبارک» یا «فال نیک» بود. دیدنش خوش یُمن بود. مبارک
بود. «فرخنده فال» بود. فرخنده فال یعنی کسی که دیدنش رو به فال نیک بگیرند.
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی.
میگفت با شعر حافظ فال بگیر، که مطابق انتظاراتت در خواهد آمد،
به نحوی که توضیح دادیم، و اون رو هم به «خیر» و «خوبی» و فال نیک تعبیر کن، تا
نتیجهی خوب بده. بود که قرعهی دولت به نام «شما» افتد.
به نا امیدی از این در مرو، بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد.
یک جاهایی هم میگفت، از این نشونهها اومد، ولی اتفاقی
نیافتاد، پس دیگه به سادگی، و تنها از روی نشانیها، حرفهاش رو باور نمیکنم:
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است….
میگفت فالش میتونه در حکم پیامی یا برای قوت قلب باشه، یا
اینکه تو اون رو به یک اتفاق مفید و مثبت تعبیرش کنی.
میگفت از غم و دوری از معشوق گلایه نکن، که من فالی گرفتهام،
فالی زدم و یکی خواهد آمد و به داد تو خواهد رسید.
زدهام فالی و فریادرسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
با اینکه عشوه میخرید و اون چیزی که میخواست رو بدست نمیآورد،
ولی میگفت:
به نا امیدی از این در مرو، بزن فالی
بود که قرعه دولت به کام «شما» افتد.
به نا امیدی از این در مرو، بزن فالی
بود که قرعه دولت به کام ما افتد.
همون دولتی که مربوط به نور چشم میشد. همون چشم جان بینش.
همون نور چشمش. همون اشعهای که در چشمش بود. فروغ دیدهی حقباورش.
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم باز آید.
o فال گرفتن حافظ، با صدایی یا نوایی:
حتی این صدا یا این نوا رو ممکن بود از یه بلبل بشنوه، که بخواد
به فال نیک بگیره. یا اون صدا، اون نوا، پیامی رو به او منتقل کنه. میگفت یه
بلبلی نشسته بود روی یه شاخهای، آوازی میخوند، گل هم خودش رو از شاخهی خودش یه
جوری کشیده بود، انگار که فالگوش ایستاده بود،« گل گوش
پهن کرده ز شاخ درخت خویش»؛ بعد اون پیامی که از بلبل شنیده بود رو میگه:
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو خوش باش که آن یار تند خو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
یا جایی میگفت:
بلبل از سر شاخه داشت میگفت، بیا که آتش موسی نمود گل / تا از درخت نکته توحید
بشنوی، مطابق اونچه در قرآن اومده، یعنی وقتی موسی نزدیک آتش شد، از درختی شنید که
ای موسی همانا من پروردگار عالمیانم. حالا اینجا میگه، بلبل داشت این رو میخوند،
یعنی این پیام رو از بلبل شنیده که بیا و از درخت نکته توحید بشنو. یا بیا و نزدیک
آتشی شو که موسی از درختی ندای من پروردگار عالمیانم را شنید. بلبل که قابلیت
انتقال پیام و معنا رو داشت، این سخن رو میگفت:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
میخواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی
میگفت چنانچه راههای بسیاری برای رسیدن معنی وجود داره، مثل:
شراب، مثل معشوق و سایر روشها… یکی از اونها هم برای شما میتونه فال باشه. که
یا قرعه قسمت به نامتون بیافته. یا برای قوت قلب باشه. یا برای اینکه شما معنیای
رو به شکلی که در خیال هم نیاد که تصور کنید به اون درستی، در قالب چیزی، در ظرف
دیگری، در معنای دیگری، به تعبیر دیگری، برای شما درست دربیاد. و مطابق نیّت شما
باشه. یا اون خبر و نشونهای خوش، پیشزمینهای برای یک اتفاق خوب باشه. به فال
نیک بگیری که در ادامهش اتفاق خوبی خواهد افتاد.
یکی از این روشها و توصیهها، گرفتن فال یا زدن فال بود:
در اون غزلی که میگفت:
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
میگفت:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم.
یعنی هر پیامی که به چشم و گوش، از روی ساقی و از قول چنگ میرسید
که به عنوان فالی به چشم و گوش، در این باب میگرفت رو از طره، یعنی موی تابدار
معشوق، به مضراب میزد. مضراب اون چوب یا استخونی هست، که به کمک اون سازهای زهی
رو مینوازند.
ضمن اینکه به معنی نوعی دام به صورت کیسه توری دستهدار که با اون
پرنده را در هوا یا روی زمین صید میکنند یا در آب با اون ماهی میگیرند هم هست.
میگه هر مرغ فکری رو به سمت تو میکشوندم،
یا هر ایدهای رو به سمت تو میکشوندم.
o فال گرفتن نزد حافظ، در مقایسه با روشهای کشف ایدهی امروزی:
الآن که روشهای استاندارد و مشخصی برای ایده پیدا کردن هست.
یکیش طوفان فکریه. یک عدهای میشینند، راه حلهای متفاوت و بسیاری رو پیشنهاد میدن.
اصلاً هم تمرکز بر درست بودن اون راهکارها و راهحلها نیست. بعد از روی همونها
نتیجهگیری میکنند. یا ایدهای به ذهنشون میرسه.
یکی دیگه از قدیمتر هم میگفتند، روش باز کردن لغتنامه هست.
مثلاً شما یک کتاب لغت رو باز میکنید، از کلمات اون صفحه، میبینید چه ایدهای
مرتبط با اون نیازتون به ذهن شما میرسه.
شما میبینید از کلماتی که در اون صفحه باز کردید و از نظر حروف
الفبا به هم نزدیک هستند، اما از نظر معنی متفاوتاند، چه ایدهای متناسب با موضوع
مورد نظر شما به ذهنتون متبادر میکنند. ناگهان به ذهنتون میرسونند. فال گرفتن
حافظ، روشی برای چنین تعبیری، البته به شکلی که توصیف کنندهی دقیق یا ویژهای از
شرایط شما باشه، بود.
یک روش دیگه برای ایدهسازی نوشتن ایده است. یعنی به جای بیان
کردن ایده، اون رو مینویسند. به نظر اینجا سخنش همین هست. هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن
بجست. یعنی هر فکری که به زبان میآورد رو، بازش به طره تو به مضراب میزدم. یعنی
مشتقش رو از موضوعات مرتبط با معشوقش میگرفته. یا به اون متصل و مرتبط میکرده. و
بین اونها پیوندهایی ایجاد میکرده. که در نهایت میشده شعرش، که اون رو مینوشته.
جای دیگهای گفته بود:
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت، یعنی
داشت غزلهاش رو میسرود، یعنی آماده غزل گفتن شده بود.
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود. یعنی اون
مرغ، در دام اشتیاق معشوق بود. و از معشوق، به ذهن او معنا میرسید. و نور روی
معشوق، در چشمش میرفت. یا نور روی معشوق، نور چشمش میشد.
اینجا میگفت: هر مرغ فکری که از شاخ سخن بجَست،
یعنی پرش کرد، جهیدن کرد. ضمن اینکه
بجست، به معنی صدا و آواز هر چیزی هست. بانگ منعکس شده از چیزی. که میشه اون رو هم به فال چیزی گرفت. مثل فالی به چشم و گوش در این
باب میزدم.
o فال گرفتن حافظ، با گوش و چشم:
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم.
ضمن اینکه مضراب
که حافظ میگه:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
مضراب به معنی
بسیار زننده هم هست. سخت زننده. سخت معنی بسیار هم میده. حافظ هم بسیار از این
راه، و در توضیحاتی که ارائه کردیم، فال میزد. اینجا هم میگه: «هر مرغ فکر…».
o فال گرفتن بسیار توسط حافظ (فال دوامی میزنم)
جای دیگری میگه:
فال دوامی میزدم. دوام به معنی استمرار و ادامه و پافشاری هم معنی میده. یعنی
خیلی اینکاره بوده.
هرچند کان آرام دل، دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم، فال دوامی میزنم.
یعنی با توجه
و آگاهی از اینکه ممکن هست به اون چیزی که میخوام نرسم، یا حتی مطمئن هستم که اون
چیزی که میخوام نمیشه، با این حال، نقش خیالی میکشم و مدام فال میگیرم.
نقش خیالی میکشم، فال دوامی میزنم.
o فال حافظ در زمان بیماری محمدرضا شجریان:
در بیماری
محمدرضا شجریان، اسفند سال 98 فرزندش یه فال حافظی گرفت، تصویر اون غزل رو گذاشت روی
صفحهی اینستاگرامش، هنوز هم اون پست هست. باید همونجوری که حافظ میگفت، دیگران
میگفتند خیره انشاا… و اتفاقاً بیت مرتبطی یعنی مطابق با انتظار و خواستههای
فال گیرنده در اون غزل پیدا بود:
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
یعنی همونطوری
هم که حافظ میگفت، باید فال رو به نیت خیر گرفت،
یا اگر که
اشارهی دیگری در فال هست، که شخص قبل از نیت کردن و فال گرفتن، به اون مساله فکر
نکرده بود، مثل اون روشهای امروزی ایده به ذهن رسیدن که عنوان کردیم، شخص باید
حواسش رو جمع کنه، تا همونجوری که حافظ میگفت به معنی یا به نکتهای فکر کنه، که
از طریق فال به ذهنش رسیده و بدون یا قبل از گرفتن فال نسبت به او تفطن نداشته.
آگاه نبوده. یکی از کارکردهای فال نزد حافظ همین بود.
اون فال هم که
گفتیم فرزند محمدرضا شجریان، برای پدرش یا به نیت سلامت پدرش گرفته بود، تقریباً
درست دراومده بود. چون مهر سال بعد، شجریان در اثر بیماری درگذشت. هرچند نباید
توقع چندانی یا تضمینی از فال داشت، ولی اینکه شخصی میخواست مثلاً بیت اول اون
غزل رو بگیره که:
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
این فاز غمه. این
روش صحیح فال زدن نبود. که بعد هم برخی شایعه درست میکردند یا به شایعات توجه میکردند.
و این اتفاق هم اون موقع افتاد. هر چند نباید توقعی برای ضمانت اجرایی در فالها
داشت. و حافظ هم برای دلگرمی، فال رو توصیه میکرد، باید اون فال رو به نیت مثبت
تعبیر کرد:
هرچند کان آرام دل، دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم، فال دوامی میزنم.
اینجا هم دربارهی زیاد فال گرفتن، که اگر به شما راهنماییای داشته
باشه و شما رو به سمت مواردی ببره که از نظر کردن در اونها غفلت داشتید، یعنی فال یک
ایدهای به ذهن شما برسونه. یک معنیای رو به شما منتقل کنه. و این ایده یا در جهت
مثبت باشه، یک مشکلی رو حل کنه، به شما یه جوابی بده. یا اینکه باعث دلگرمی بشه. شما
فکر کنید با توجه به این فالی که اومده، در آینده اتفاق خوبی خواهد افتاد. خاصیت
دیگرش هم اینه که شما یک غزل یا چند بیتی از حافظ رو خونیدید، اینجوری نتایج مثبتی
داره. حافظ همین رو مرتبط با کار خودش میگفت:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
میگه هر صدایی که از مرغ فکر دراومد یا هر مرغ فکری که از شاخ سخن
پرید رو به موی تو پیوند میدادم. و با اون مرتبطش میکردم. این سبک زندگی و قالب
فکری-ذهنی-روحی حافظ بود. روح و روانش بود. تمدن حافظ بود.
یا در معنی دیگه میگه: هر مرغ فکری رو، با دامی به طره تو، به موی
تابدار تو صید میکردم.
در یک غزلی هم میگه:
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد.
یعنی از راه چشم، و دیدن معشوق، به ذهن او معنی
میرسید. نور به چشمش میرسید، مطابق توضیحی که در جلسات شراب و نور چشم شدن شراب
و معشوق دادیم.
و در همون غزل، غیر از اشاره به روش خون دل، به
روش نور چشم هم اشاره میکنه:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد.
خاک سر کوی معشوق، که نور چشم حافظ میشد:
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
که کند حافظ از او دیدهی دل نورانی
نسیم خاک در یار، نسیم کوی یار، نور چشم معشوق
میشد. اینکه میگه هرچیزی که نور چشمش میشد، از معشوقش بود، از رهگذر خاک سر کوی
معشوقش بود، شبیه به:
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
هست.
و در بیت آخر اون غزل میگه:
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب میزدم
o تفاوت معنی یک فال از حافظ، نزد دو نفر فالگیرنده متفاوت:
در یک بحثی ماجرا چیزی شبیه به این میتونه باشه که دیوان حافظ
چندان برای فال گرفتن قابل استناد نیست. یا فال گرفتن چندان مقصد جدی به حساب
نمیاد. به این دلیل که شخصی که پیش از رفتن به خواستگاری فالی از دیوان حافظ میگیره
و این بیت را مییابه:
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست. یک معنی رو مرتبط با نیّت خود مییابه.
در حالیکه ممکن است سربازی که خالصانه به جنگ میرود، همین بیت
رو با توجه به شرایط و حوادث پیرامون خود، طور دیگری معنا کنه.
مساله اینجاست که دیوان حافظ، دفترچه کُد بیسیم ارتش نیست! که
همگان بخواهند از اون معنای یکسانی رو دریابند. و یک نتیجه بگیرند. بلکه مطابق
توضیحات ذکر شده، متناسب با هر شخصی و هر وضعیتی یا هر انتظار و هرگونه افقی، میتوان
در دیوان حافظ معنایی یافت. و ما باید روی معنی و مقصد و منظور و کاربردی که از
دیوان حافظ داریم، توجه داشته باشیم، تا اونکه بخواهیم به دنبال راهی برای یکدست
کردن معانی استخراجی از اشعار حافظ برای فال گرفتن باشیم. که ما جزئیات این مورد
رو توضیح دادیم.
متناسب با چهارچوب نظام انتظارات خواننده، ولی آنطور که حافظ میگفت
و ممکن هست شما هم شنیده باشید، فراتر از احتمالات مراجعهکنندگان (یعنی فراتر از
انتظاراتی که افرادی که با اشعار حافظ فال میگیرند) و معنی مورد نظر خودشون رو به
طول کامل و دقیق، طوری که در در خیال هم نمیگنجید که در تصور عقل، به هیچ شکل و
به هیچ معنیای بهتر و دقیقتر از اون، توصیفی؛ متناسب با پرسش و مسالهی شخص؛
مطرح شده باشه. یک چیزی پیدا میکنند مطابق انتظاراتشون.
حتی فراتر از نظام انتظارات یا احتمالات خواستگار یا سربازی که
خالصانه به میدان نبرد میره، و دیوان حافظ را با نیت «فال گرفتن» باز میکنند و
«شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست»
را مییابه.
یا در هر داستان دیگری که بسیاری در بیان ارتباط عمیق نیت خودشون
با غزلی، بیتی، یا مصراعی از حافظ در گرفتن فالی یا به تعبیر حافظ، زدن فالی،
یافته بودند.
یه بار هم من روی یه کاری خیلی تمرکز کرده بودم. خیلی وقت
گذاشته بودم. سالها دنبالش کرده بودم. کارهای تئوری، عملی، ستادی و… روش انجام
داده بود. نزدیک به نتیجهگیری بودم، یعنی پی بردن به جواب اینکه، این کار نتیجه
میده یا نه؟ میشه یا نه؟ گفتم یه فال حافظ بگیرم، در حال جواب گرفتن بودم، نزدیک
به جواب گرفتن بودم، گفتم حالا یه فالی هم بگیرم، ببینم حافظ چی میگه. این بیت
اومد:
دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
گفتم عجب، چقدر دقیق، «آسایش ما مصلحت وقت ندید». پس لابد
نمیشه دیگه. اگر میگفت به صلاحت نیست، اگر میگفت کار خوبی نکردی، اگر میاومد که
حق تو نیست. حالا وقتش نیست. بیشتر تلاش کن، میگفتم این دقیق نبوده، فالش درست
نیست. میگفتم اینا واسه من نیست. بعد یادم افتاد مصراع دومش رو نگاه کنم، تازه
دیدم، مصراع اول، هدفگیری بوده، این فال، دو زمانه است. «ورنه از جانب ما
دلنگرانی دانست».
چون فالم رو با ابزارهای الکترونیکی گرفته بودم. به فال حافظ
شک نداشتم، گفتم نکنه این ابزار الکترونیکی چیزی هست. به اون شک کردم.
نظر به آگاهی از مطالبی که شخص به دنبال نتیجه یا توضیح یا
پیشبینی از اون هست؛ و خودش میدونه که نیتش چیه، و توی فال باید دنبال چه چیزی
بگرده، پیدا کردن ارتباط، بر عهدهی خواننده یا فالگیرنده هست.
ممکنه یه چیزی بیاد که مثل مثالِ بیتِ «شیر در بادیه عشق تو روباه
شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست» برای یک خواستگار و سربازی که خالصانه
به جنگ میرود، دو معنی متفاوتی داشته باشه.
به مثل، برای یکی نقطه باشه، برای یک دایره. میدونید دایره
هم مجموعهای از نقاط هست. یکی نقطه میبینه، یه جا نقطه هست. یکی دایره. دو سر
کور که نیست! بستگی به ناظر داره. هر کس از مهرهی مهر تو به نقشی مشغول
هر کس از مهرهی مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه؟
o فال حافظ، اثرات و تاثیرات مختلف و متنوع بر فالگیرندههای متفاوت:
اینکه در چه کسی چه اثری داشته باشه. و چه تاثیری روی او
بگذاره، کاملاً بستگی به شخص و نیت یا بگیم وضعیت او داره. بسته به یک ناظر، نقطه
است، بسته به وضعیت دیگری، دایره. یک اثر هست، یک تاثیر هست، اینکه این وسط چه
اتفاقی هم افتاده، قابل بررسیه.
حالا در کنار بحث حافظیمون، یه مورد دیگه دربارهی اثر و تاثیر رو بیان کنیم.
o توضیحی ساده از ارتباطات کوانتومی و تشبیهی و تمثیلی در باب فال حافظ:
توی ارتباطات کوانتومی، اگر شنود انجام بگیره، اونجا قابل تشخیصه.
یعنی وقتی دو کاربر در حال ارتباط هستند، یک شخص ثالث تلاش کنه که شنود رو انجام
بده، چون وارد اندازهگیری سیستم میشه، و اثر میذاره، قابل تشخیص هست. یعنی در
ارتباطات کوانتومی، با شنود؛ ناسازگاری قابل تشخیص ایجاد میشه.
ما توی بحث خودمون گفتیم، در شعر حافظ، و در فال گرفتن از شعر
او، بسته به هر شخص، یک معنی و یک مفهومی میتونه دریافت و درک بشه. گفتیم یه
جایی، برای یکنفر، نقطه هست. یه جای دیگه، برای یک نفر دیگه دایره. یعنی همون
مطلبی که برای یکنفر دارای یک حالت و یک شکلی هست، برای دیگری، نمود و شکل دیگری
داره.
گفتیم بسته به ناظر، متفاوت هست. و ما صحبت اثر، و تاثیر رو
مطرح کردیم. یک اثری، بر روی یک شخص، تاثیری دارد. و بر روی شخص دیگه، تاثیر
دیگری.
از اونجا گفتیم، در شنود کوانتومی، یعنی در شنود، در توزیع کلید
کوانتومی، اونجا با قصد شنود توسط یک شخص ثالث؛ یا با ورود و حضور او، اندازهگیری
سیستم کوانتومی مختل میشه. و تلاش برای نفوذ در اون ارتباط، مشخص میشه.
کار ما به اثر و تاثیر، در شعر حافظ بود. چرا اینو گفتیم؟ چون
حافظ اثر و تاثیر رو در شعر خودش اندازهگیری و بررسی میکرد. اصلاً کارش این بود،
به روش جعبه سیاه، جعبه سفید، جعبه خاکستری.
این روشها چجوریه؟ یه ورودی میدن، یه خروجی میگیرن، میبینند
توی اون سیستم چه اتفاقی افتاده. بهش میگن جعبه سیاه. یا داخل یه سیستم رو نگاه میکنند،
میبینند اگر ورودی بدیم، چه خروجی میگیرم. اثر و تاثیری که ما گفتیم. یا اثری که
بود، و تاثیری که اتفاق میافتاد. و چه ماجرایی در کار بود، تا اون تاثیر از اون
اثر به وقوع بپیونده. بعضی موارد رو میگفت معلوم نیست داخلش چی هست. بعضیا رو
کامل توضیح میداد و تشریح میکرد. از روی اثر و تاثیر و اندازهگیری اونچه در این
بین اتفاق میافتاد.
اینهایی که گفتیم آسمون ریسمون نبود. ارتباطات کوانتومی که
ارتباطات کوانتومیه. اونجا اگر یه کسی قصد نفوذ داشته باشه، ناسازگاریهای قابل
تشخیصی به وجود میاد. و متوجه میشن که دارن شنود میشن.
این مثال ربطی نداره، ولی فرض کنید شما دارید توی یه اتاق با
تلفن حرف میزنید، از یه اتاق دیگه گوشی رو برمیدارند، چون اون تلفن میکروفن
داره، یا چون یکبار خط میخواد آزاد بشه، یه گوشی جدید وارد شبکهی تلفن میشه؛ از
اونطرف صدا میاد و شما میفهمید. اما اگر همین کار رو از مخابرات انجام بدن، چون
ارتباطاتتون از اونجا میاد، چون به مثل اونجا میکروفن نداره. دیگه اونجوری شما
متوجه نمیشید که دارن تلفنتون رو گوش میدن. هرچند این مثال ارتباطی نداشت، ولی در
ارتباط کوانتومی، مثلاً؛ اگر از مخابرات بخوان روی خط شما برای نفوذ اقدام کنند،
باید چیزی رو اندازهگیری کنند، که ناسازگاریهایی به وجود میاره. حالت کوانتومی
فوتونها تغییر میکنه. و شما متوجه میشید. یعنی نمیشه شنود کرد. یا اگر شنود
انجام بشه، مشخص میشه.
نشود فاش کسی، آنچه میان من و توست
اینجوری نیست که دور سیم مخابراتی یه دستگاهی بذارند، از
جریاناتی که در اون دستگاه عبور میکنه، متوجه بشن، چه سیگنالهایی در حال عبور
هست و تلفن رو شنود کنند. برخی دولتها اینجوری مکالمات و ارتباطات یه منطقه یا
کشور دیگه رو شنود میکنند. یا به پریز تلفنتون، به دو سیم تلفنتون یه فرستنده وصل
کنند، و صدای تلفنتون؛ روی یه گیرنده، مثلاً دستگاه رادیوی نزدیک بیافته. یا از
روشهای دیگه که میشه شنود کرد؛ در ارتباطات کوانتومی اگر اندازهگیری انجام بشه،
معلوم میشه. حتی میشه یه سیستمی رو توسعه داد، اگر از یه حدی شنود شد، مکالمه قطع
بشه.
ما اینجا گفتیم یه اثر داریم، یه تاثیر. مثال شنود در ارتباطات
کوانتومی رو زدیم. که اونجا هم این مورد دیده میشه. اگر یه شخص ثالت وارد بشه، از
اثری که میذاره، تاثیرش معلوم میشه به ادبیاتی که در اینجا در مورد حافظ گفتیم.
در بحث خودمون؛ گفتیم توی فال حافظ، با اون اثر و تاثیر کار
داریم. پس روی هر کسی بسته به اون اثر، بسته به اون محتوایی که شخص در معرضش قرار
میگیره. اون فالی که باز میکنه، یه نتیجهای هست.
جدا از بحث فال، کار حافظ روی این اثر و تاثیرها بود. بعد نسبت
اون تاثیر به اثر رو اندازهگیری میکرد. و اون سیستم رو شناسایی میکرد. مثلاً میگفت
چه اتفاقی افتاده که این تاثیر، از اون اثر اومده.
حافظ هر مسالهای رو با موشکافی کمنظیری
میشکافت، اون مساله رو به کوچکترین اجزای سازندهاش تجزیه میکرد و از همه زوایا
و وجوه به اون مینگریست. سخن خودش رو در قالب مجاز و کنایه مطرح میکرد. الآن توی مهندسی معکوس از این کارها میکنند. میبینند
خروجی چیه، ورودی چی بود. البته اونجا سخنشون رو با مجاز و کنایه مطرح نمیکنند.
سیستم رو توصیف یا شناسایی میکنند. بعد مثلاً میرن از روش میسازند.
ما گفتیم اینجا دو سر کور نبود که معلوم نباشه. یک اثر، برای
یکی؛ نتیجهای خاص، برای دیگری، نتیجهای متفاوت. نمیشه گفت، اینجوری رو هواست. حتی اگر اون نتیجه تصادفی باشه، و برای هر
مورد، منحصر به فرد، حتی اگر هر کدومش مثل یک اثرانگشت باشه؛ باز دو سر کور نیست. اگر راز باشه، قابل کشفه. حتی اگر یکطرفه باشه،
باز یکطرفه، دو سر کور نیست. میشه بهش ورود کرد.
توی سریالها یا فیلمهای تلویزیون میخوان بگن یه فالی گرفتند،
که قراره مشکلات حل بشه، این بیت از حافظ خیلی معروف هستند که در نتیجهی اون فال
میخونند:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور
و شما اگر در جریان اون برنامهی تلویزیونی باشید، میدونید که
قرار هست چه اتفاقی بیافته. یک شخص گمشگشتهای پیدا بشه. یک کیف پول گمشدهای پیدا
بشه. یه ماجرای سرقتی حل و فصل بشه و چیزهایی از این قبیل.
اما وقتی خودتون میرید سراغ یه غزلی از حافظ، باهاش فال میگیرید،
و مثلاً غزلی میاد که این بیت از اون غزل برای شما مورد توجه قرار میگیره:
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
اونجا، شما میدونید که ماجرا چیه. اون غزل با نور چشم شدن شروع
میشه. از من جدا من مشو که توام نور دیدهای
قلب رمیده در شعر حافظ، به لشکر و جنگ و این چیزها مربوط هست. قلب به قسمت میانی
لشکر گفته میشه.
میگه «آرام قلب رمیدهای».
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای.
معلوم میشه حافظ در مورد اطلاعات نظامی زمان خودش به روز بوده.
و در اون اشارهای به یوسف هست که پیراهن یوسف، یا به قول حافظ
«بوی پیراهن یوسف» نور چشم پدرش شد. پیراهن یوسف، چشمان پدرش که ضعیف شده بود رو
بینا کرد. در مورد همون بیتی که در ابتدا خوندیم
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
پیراهن یوسف رو از پشت پاره کرده بودند. تا آخر غزل. میگه مگه
ما چیکار کرده بودیم؟ هر کسی بسته به وضعیت خودش، میدونه که چه ماجرایی در جریان
هست، اگر شخص دیگری بخواد شتابزده یا گاهی غیر شتابزده در مورد یه نفر دیگه داوری
کنه، چون عمداً دلش نخواد حقیقت رو متوجه بشه، اون موقع نمیتونه به درستی قضاوت
کنه.
برای همینه که توی تقریباً همهی این فالهای حافظ، چه روی
اینترنت، چه فالهایی که توی پاکت در بسته هست، نوشتند: آدم خوبی هستی، آینده
خوبه. کمی صبر کن و از این چیزها. چون اونی که چارتا بیت از حافظ رو نوشته و حقوق
محتوا رو برای خودش محفوظ کرده نمیدونه که در جریان زندگی فالگیرنده، چه ماجرایی
در حال وقوع هست. ولی خود شخص، از خودش و از ماجرای خودش خبر داره. حافظ میگفت
برای هر کسی، مطابق با نیت او، یک جوابی وجود داره.
حجم زیاد اطلاعات، حتی در مورد فالِش، تصادفی یا منحصر بودن
موارد، یا حتی هر دو اینها با هم رو میگفت قابل بررسیه. دو سر کور نیست. یکی از
کارهایی که حافظ در اون خیلی عالی بود، مدیریت پیچیدگی بود. میگفت صدهزار حالت در
ورودی هست، ولی آخر حلش میکرد.
این راه را نهایت، صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل، بیش است در بدایت.
هشتصدهزار منزل، یا بیشتر؛ در بدایت بود، باز در آخر کشف میشد.
برای او چیزی دو سر کور نبود. شاید دارای حالتهای مختلفی میبود،
ولی آخرش به جواب میرسید. اینکه میگن حافظ بزرگترین غزلسرای زبان فارسی هست،
بالاترین توانایی او نیست، تواناییهای بزرگتری داشت. برخلاف اونچه میگفتند
عجیبه، غریبه، یا مثلاً چرا فال حافظ به این شکل عمل میکنه. یا میگفتند چه معنیای
میتونه داشته باشه. حافظ راهی برای حل مساله پیشنهاد میکرد که از نظر مفهومی به
راحتی قابل درک بود.
این روش تحقیق حافظی بود. بابت این باید به حافظ برترین جایزههای
علمی رو میدادند. میبینیم که چنین تفسیر و چنین توضیحی اصلاً در این موضوع، در
این قالب، برای این مساله وجود نداشته.
حالا شما که تا اینجا رو دنبال کردید، عجیب نیست اگر زنگوله
رو بزنید.
o هر غزل یا هر بیت و مصراع از حافظ میتواند حامل معنیای متفاوت برای
هر فرد باشد:
هر غزل حافظ، گاهی 7 بیت یا بیشتر هست. هر کدوم از ابیات میتونند
چند نوع مختلف معنی بشن، برخی در اینجا نمره رو به پاسخهای درست میدن. و ممکنه
از هر غزل بیش از 50 تا 100 تا معنی مختلف، حتی بیشتر، برای ارتباط پیدا کردن یا یافتن
تعبیری از یک موضوع، یا قالب قرار دادن ظرفی برای یک معنی خاص و نیّت مورد نظر
پیدا بشه. که این روش خیلی همسو با روش ارزشیابی و بارمبندی صحیح نیست. چون نمره
رو از اشتباهات کم میکنند، نه اینکه درستها رو بشمرند. اونطوری هم میشه. ولی
اشتباهات رو کنار میگذارند، نمره رو بدست میارند. اما در اینجا، ما فقط درستها
رو میشماریم، البته این نقدی بر «فال حافظ» هست، ولی نقد مثبته. اینکه با وجود
چنین موردی، میشه متناسب با اهداف و کاربردهای فال که توضیح دادیم، به معنیای
رسید یا تعبیری پیدا کرد، یا معنیای به ذهن خطور کنه و نتیجهگیری حاصل بشه که متناسب
با انتظارات ما باشه، و به قول فوتبالیها؛ به ترکیب برنده دست نزن. اینجوری و
برحسَب توضیحاتی که دادیم، فال حافظ میتونه خیلی درست کار کنه. چنانچه خودش میگفت.
o
نشونهها در شعر حافظ؛ نشونهای در فیلم «تنگه ابوقریب»:
متناسب با اینکه اونچه در فال حافظ میبینیم
باید متناسب با نیّت یا به بیانی همسو با انتظاراتی باشه که ما داریم، توی فیلم
تنگهی ابوقریب، گردن رزمندهای به نام حسن با بازی امیر جدیدی، خونریزی داشت. امیر
جدیدی رزمندهای بود که شخصیت شوخی داشت. و خوش صحبت و لطیفهگو بود. برادرش که دکتر
بود، با بازی جواد عزتی اومد زخمش رو نگاه کنه، گفت: انقدر که حرف مفت میزنی، صاف
خورده به فَکت. اینا همهاش نشونه است دیگه. حسن هم گفت اون سِری خورده بود کجات،
پس نشونه بود؟!
حالا به شوخی، جدی شما هم اگر دیدید این بیت اومد:
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ، اگر توی ذهنتون یا نیّت شما
شخصی به نام «شاهرخ» در کار بود، باید به اون مرتبط کنید.
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
o مثالی از درستی فال حافظ، در کتابی از «بهاالدین خرمشاهی»:
بهاالدین خرمشاهی، در کتاب ذهن و زبان حافظ در باب فال حافظ
مطالبی آورده، در قسمتی از اون میگه، یه نفر فامیلیش اویسی بود، میگفت علاقهای
به حافظ نداره، به ایشون گفتند یه فال بگیریم، یا کتاب حافظ رو باز کنند، متناسب
با فضای امروز ببینیم چی درمیاد، اون ابیاتی که در اون غزل مرتبط با اون جمع مورد
توجه گرفته بود این ابیات بود:
من از جان بنده سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
از این موارد زیاد تعریف کردند، بالاتر هم گفته شد که خیلی
مواقع افرادی فال حافظ میگیرند که فراتر از انتظاراتشون هست.
یکی بود زمان ازدواجش همینطوری اقدام کرده بود، الآن میشه
دونست سراغ کدوم اشعار رفته بود.
فال هم میتونست در حکم یک وعدهای یا عشوهای باشه تا ببینی؛
که فردا چی میشه، تا از اینم چه به پیش آید از آنم چه شود.
صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می
تا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود
نه اینکه حتماً منتظر
باشی تا فردا همون بشه. «من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم». میگفت یه
نشونهای اومد، گفت به هم میرسیم، لب، به کامیابی هم مربوط میشه، میگه ولی من
دیگه از اون آدماش نیستم که اون یه عشوهای بفروشه، من باورم بشه.
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم.
میگفت لعلش عشوهای میداد که مثلاً بوسهای به تو میدم،
وظیفه یعنی مقرری، حقوق، مستمری
سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفهی من
اگر ادا نکنی قرضدار من باشی
ولی من دیگه این حرفا رو ازش باور نمیکنم. اونجا هم میگفت
مثلاً تو چشام زل زد، بعد خندید و نگاهش رو برگردوند، ولی دیگه از ما گذشته که
بخواهیم این کارها رو از او باور کنیم. عشوه
همچین چیزی هست، عشوه خریدن همینجوریه. امروز هم تقریباً همینجوری به کار میره یا
استفاده میشه. یه عدهای باور میکنند، یه عدهای هم باور نمیکنند. به یه چیزی،
به یه نشونهای دل میبنده، حالا اون درست باشه یا نه.
میگه یه نفر پیش خودش میگفت من چنینم، یا باید چنین باشم،
وقتی خلافش پیش اومد، فهمید اونطوری که میگفت نیست؛ بدانست که توکل وی درست نیست
و آن عشوه بود که نفس وی داد.
یعنی عشوه دادن، میتونه به اشتباه باشه. یا برای فریفتن
باشه.
حافظ میگه عشق عشوهای داد که مفتی ز ره برفت. یعنی اونی
که کارش حکم کردن بود، فقیه بود، میگفت درسته، نادرسته، حلاله، حرامه، اون از راه
به در شد. گمراه شد. کار اون این بود که درست رو از نادرست، حلال رو از حرام تشخیص
بده، یه عشوهای دادند، عشق یه عشوهای داد که اون هم از راه به در شد.
«آن عشوه داد عشق که
مفتی ز ره برفت».
این رو در مورد عشق میگفت، که میتونه همه رو فتح کنه.
اینجا میگه مفتی رو از راه به در کرد. یه جای میگه زلیخا رو از پرده عصمت بیرون آورد.
ولی در مورد خودش، چون اختیارش پایین بود، اصلاً به فتح نمیرسید. مقابلهای در
مقام عشق یا با عشق نداشت.
حالا میگه:
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم.
یا
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت.
اگر نیتی کردید که جوابی متناسب با نیتتون اومد، بهتره نسبت
به اون شخص یا اون مساله بازنگری کنید، نه اینکه حتماً فال رو در حکم تایید قطعی
بدونید. یا اگر مرتبط با یه کاری بود، از یه زاویهی بهتر، اون مساله رو بازنگری
کنید، نه اینکه چون توی فال حافظ اومده، حتماً همون رو انجام بدید.
بسیاری از مطالب و معانی اشعار حافظ مربوط به اراده داشتن و همت
گماشتن و توجه به دانستن فرجام کارهاست. و برای افرادی که به تعبیر حافظ در طریق
صدق کوشیدند یا دل به انجام کارها دادند و حالا منتظر نتیجهی اون کارها هستند،
مناسبه. و از این سو، اکثر فالهای حافظ برای افرادی که در این گروه هستند، مثبت و
مفید و همسو با احتمالاتی که انتظار دارند، خواهد بود. چون مطالبی که در دیوان او
آمده، و راه و روشی که او دربارهی اون سخن میگه، همسو با چیزی هست که افرادی که
به صدق و با تلاش فراوان در حال پیش رفتن هستند، انجام میدن.
هرچند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم، فال دوامی میزنم.
و در واقع از آنجا که غزلیات حافظ قصهی تلاشهای عاشقانه و پرتلاش و بلند نظری و
والامنشی او در راه بدست آوردن معنی زندگی و توجه به فرجام نیک کارهای مفید هست،
دیوان شعر او، برای توصیه یا پیشبینی و پیشگویی بخت و طالع؛ یا به عنوان گزارشی
برای آگاهی از وضعیت آیندهی افراد که به اون فال زدن یا فال گرفتن گفته میشود،
مناسب هست.
و به قول حافظ:
بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام «شما» افتد.
به ناامیدی از این ره مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد.
کسی که در نیّتش اطمینان داره، شرایط رو بررسی کرده، نیازی به
استخاره نیست.
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.
هر گه که دل به عشق نهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اگر تا 10نفر توی نظرات بنویسند که نیتشون چی هست، و یک
غزلی رو هم از دیوان حافظ باز کنند یا از برنامهها و سایتهای فال، یک غزلی رو
معرفی کنند. و بگن من نیّتم درباره فلان چیز بود، فلان غزل اومد، من سعی میکنم در
جریان غزل، یک مصراع یا یک بیتش رو به شوخی یا جدی، یا هر دو، با نیت شما مرتبط
کنم.
50-50 فال بگیریم. نیّت و شمارهی غزل از شما، یا بیت اول
غزل، ارتباط بین نیّت و موضوع غزل با من. البته خودتون هم میتونید این کار رو
انجام بدید.
اگر از محتوای این ویدیو خوشتون اومد. به دوستانتون، به
افرادی که اهل شعر و ادبیات، یا علاقمند به حافظ، یا دوستدار تحقیق یا تکنولوژی
هستند معرفی کنید. و لینک ویدیو رو براشون بفرستید.
ممنون که تا اینجا ویدیو رو دنبال کردید. خدانگدار.
Podcast: Play in new window | Download