سلام. موضوع این ویدیو دربارهی مسند جم هست. جم که در
اشاره به جمشید هست. مسند هم به معنای جایی که بر اون مینشینند و به اون تکیه میدن
هست. مسند جم، به معنی باد هست. بلکه مرکب جم! بود.
چون سلیمان پیامبر رو با جمشید یکی میدونستند، و حضرت
سلیمان هم بر باد سوار بود، به باد میگفتند مسند جم.
“مردم
ایران در ابتدای آشنایی با اسلام و از آنجا که با تاریخ گذشته ایران آشنایی
نداشتند و با مقایسه روایات مذهبی و قصههای اساطیری جمشید رو با سلیمان یکی می
پنداشتند.”
ما در یک ویدیو، حافظ و هخامنشیان، در مورد اینکه چرا به
دلیل خطای مشابه، به شیراز «ملک سلیمان» یا در تلفظ عامیانه «ملک سلیمون» میگفتند،
توضیح دادیم. میتونید اون ویدیو رو ملاحظه کنید.
در باب یکی گرفتن جمشید با سلیمان نبی، علت امروزیش این
میشه که از روی سایتهای زرد یا بیاعتبار مطلب رو خونده بودند، و تصور میکردند
که جم و سلیمان هر دو یکی هستند.
البته حافظ «مسند
جم» رو در این معنی که، “توش پول نیست”، مطرح میکنه. یعنی وقتی میگه
«مسند جم» منظورش تکیه زدن بر باد هست، نه سوار بر باد شدن به معنای قدرت.
باد به دست بودن، یکی به معنی بیچیز بودن هست. یکی در
معنای بر باد سوار شدن.
تکیه یا گره بر باد زدن امری بیهوده هست، شاید قبل از حافظ
هم به این شکل حافظانه، خیلی استفاده نشده بود، سنایی گفته بود: «تکیه بر مسند شه
جم کن»، یعنی بر جایی که جمشید پادشاه تکیه میکنه، تکیه کن. اون جایی هم که سنایی
میگفته، «باد» بود. ولی سنایی اون سخن رو در معنای مثبت میچرخونه.
میگه جمشید بر باد سوار بود، تو هم مثل او قدرتمند شو. در
حالیکه حافظ معمولاً به ایهام از این ترکیب استفاده میکرد. منظورش به بیچیز
بودن، عدم دارایی و توانایی یا قدرت بود. باد به دست بودن. و همزمان به اختیار باد
رو به دست داشتن و بر او سوار بودن اشاره میکرد.
مثلاً میگه: حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست.
یعنی حافظ به واسطهی برخورداری از عشق تو، مثل سلیمان شد
که باد به دستش بود. باد در فرمانش بود. امروز هم از این تعبیر استفاده میکنند،
تو مشتته. میگه سلیمان باد در دستش بود. تحت امرش بود. من هم به واسطهی عشق تو،
سلیمانی شدم. این رو به عنوان قدرت و دارایی مطرح میکنه. بعد میگه ما که به شما
نرسیدیم، از وصل تواش نیست به جز باد به دست. مثل سلیمانی که باد در دستش بود، تحت
امرش بود، ما هم سلیمانی شدیم که باد تو دستمون هست. چیزی از وصل تو در دست
نداریم. انگار که باد تو دستمون باشه.
باد در دست داشتن، دارایی محسوب نمیشه. اون صفت و اون ویژگی
که برای سلیمان قدرت بود رو به شکلی برمیگردونه، و در معنی عدم دارایی بیانش میکنه.
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست.
میگه از کل عظمت و دارایی و قدرت سلیمان فقط بادش به دست
حافظ هست.
هر دو معنی رو منظور داشته.
یا میگه: جایی که تخت و مسند جم میرود به باد. اینجا «میرود
به باد» رو، در قالب ایهام بیان میکنه. ولی از بیت دوم، معنی رو به سمتی میچرخونه
که تخت و مسند جمشید؛ که دارای جهان بود؛ و بر باد هم سوار بود؛ به باد رفت.
جایی که تخت و مسند جم میرود به باد.
مثل اونچه میگه وقتی قرار هست از این دنیا بریم، دیگه چه
کاریه که رواق و طاقت معیشت رو چه سربلند و چه پست کنیم. دیگه چه کاریه که این همه
دنبال سکونت در ساختمانهای بلند و کیفیت زندگی بسیار بالا باشیم.
از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست.
میگه این دنیا، مثل کاروانسرایی هست که از این در میای، از
اون در میری، «رُباط دو در»، حالا چه فرقی میکنه که سقف لابی آپارتمان 6 متری
باشه یا 9 متری.
«جایی که تخت و مسند جم میرود به باد». میگه مهم اینه که
آدم خوب زندگی کنه. یا شاد زندگی کنه. نور چشم حاصل کنه. می خوریم، مربوط به نور
چشم شدن میشه. نور شراب که نور چشم میشه. معرفتی بدست میاد.
جایی که تخت و مسند جم میرود
به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که می خوریم.
از اونجایی که باد یا نسیم و صبا، خاک کوی معشوق را میآورند،
نور چشم حافظ میشوند. یعنی خاک کوی معشوق، نور چشم حافظ میشد
در مورد نور چشم دادن که بارها توضیح دادیم. حافظ وقتی پی
به اسرار میبُرد، میگفت نور به چشمش رسیده. الآن هم میگن نور چشم، برای بینایی.
وقتی کسی چشمش ضعیف میشه، میگن نور چشمش رفته. حافظ وقتی پاسخ یک رازی رو پیدا
کرده، قطعهای از یک پازل مفقود رو پیدا میکنه، میگفت نور به چشمش رسیده. چون در
گذشته معتقد بودند، چشم نور داره. حافظ از فروغ دیدهی حق باورش میگفت.
و این عمل برابر با نتیجه و خروجی جام جم بود، جام جمشید که
در اون اسرار رو میدیدند. خاک کوی معشوق هم میتونست نور چشم او بشه. و در حکم
جام جم باشه، میگه ای باد، اشارهاش به باد، در قالب «مسند جم» هست. چرا دیگر جام
جهانبین نداری، جام جهانبینت کو؟ چرا نور چشم ما نمیشی؟ در جواب خودش میگه: آن
دولت بیدار بخفت. حالا شما برید ببینید دیگران چطوری بین «مسند جم» و «جام جم»
ارتباط و ملازمه پیدا کردند.
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت.
مسند جم به معنی باد هست. یعنی مسند جمشید، که اون رو با
سلیمان نبی یکی میدونستند. و سلیمان هم بر باد سوار بود. و حافظ میگفت هر کسی که
راز دو عالم رو از خط ساغر شراب خوند، یعنی از شراب نور به چشمش رسید، فهمید که
چطور اسرار جام جم، یعنی جام جمشید رو از روش خاک کوی معشوق بدست بیاره.
هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست.
حالا شما هر جا در دیوان حافظ دیدید که صحبت از مسند جم
یعنی اونچه جم بر او تکیه میداد، تخت جم کرد، باید بدونید که منظورش به دو معنی
هست. یکی باد به دست بودن، در معنی دارایی، باد به فرمان کسی باشه. یکی باد به دست
بودن، در معنی عدم دارایی. یعنی دارایی هیچ.
میگفت چه کسی میدونه که تخت جم، یعنی تخت جمشید که اون رو
با سلیمان یکی میدونستند، چطوری بر باد رفت. این سخنش ایهامی هست، چه کسی میدونه
که تخت جمشید، چگونه بر باد سوار بود، چه کسی میدونه تخت جمشید چطور بر باد رفت.
نابود شد.
میگفت
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان میرود به باد
اینجا و در جریان غزل شماره 100 میگه بهتر این هست که دل
به هیچ، ننهی. یعنی دلت رو به یک چیزی خوش بکنی. مثل اونکه عاشق شو، قبل از اینکه
فرصتت در این دنیا به پایان برسه. و نقش مقصود رو از گوهر هستی نخوانده باشی.
عاشق شو ار نه روزی کار
جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
اینجا میگه در جایی که تخت سلیمان هم از بین میره، بر باد
میره، تو هم هیچی دستت نمیمونه، اگر به یک چیزی دلت رو خوش نکنی، عاشق نشی، توصیه
اینه که دلت رو به یه چیزی خوش کن. تو هم دلت رو به چیزی خوش کن، باد به دست نشی،
اینطوری نباشه که هیچ چیزی بدست نیاری.
ولی یه معنی دیگرش اینه که بادت به دست باشد، باد تحت امر
تو خواهد بود، اگر دل به هیچ ننهی. یعنی به چیزی دل نبدنی، همون مقامی که دربارهی
درویشان و درویشی بیان میکنه. میگه همهی قدرتها تحت اختیار و درویشان است. در
جایی که تخت سلیمان هم بر باد سوار هست. همین سخن رو با تِم ملایمتر، نه در حالت
ظفرمندانه و حماسی، در یک تِم عاشقانهی ملو، در غزل 102 بیان میکنه.
هر دو معنی در اینجا مرتبط با مسند جم، یا تخت جم، یا تخت
سلیمان که با جمشید یکی میدونستنش به کار رفته. یکی در این معنی که بر باد رفتن،
در معنی داشتن قدرت هست. دیگری اینکه بر باد رفتن، باد به دست داشتن در معنی
نداشتن دارایی هست.
ممنون که تا اینجا ویدیو رو تماشا کردید، خدانگهدار.
Podcast: Play in new window | Download