سلام.
یه نفر روزی چند قاشق کمتر برنج میخوره، نیم ساعت پیادهروی
میکنه، در طول پیادهروی مطالب آموزشی گوش میده. اگر ماهانه 500 گرم وزن کم کنه،
سه سال بعد بیش از 15 کیلوگرم وزن کم کرده. چند صد ساعت محتوای آموزشی گوش داده و
مطالب جدید یاد گرفته.
در نتیجه به خاطر افزایش دانش و تناسب اندام، موقعیت شغلی و
ارتباط با همسرش هم بهبود پیدا کرده.
در طول یه زمان بلند، مثلاً سه سال، با انجام کارهای کوچیک،
تغییرات ملموسی رو مشاهده میکنه.
اگر یه نفر دیگهای، روزی چند قاشق بیشتر غذا بخوره، و
بیشتر تلویزیون نگاه کنه. در هفته با نوشیدنیهای غیرمجاز هم چند بار لبی تر کنه، تنظیم
هورمونهای سلامتیش به هم میریزه و با کاهش احساسات مثبت و افزایش استرس، دچار
افزایش پرخوری میشه، تا جایی که مثلاً
30 کیلو بیشتر از نفر اول وزن پیدا میکنه.
اثر مرکب یعنی:
انتخابهای کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوتهای بنیادین
یعنی پاداشهای بزرگ از اقدامات کوچیک و ظاهراً ناچیز، در طول بازههای
زمانی بزرگ.
یعنی همون آهسته و پیوسته.
حافظ در موارد
زیادی از تعبیرات و اتفاقاتی یاد کرده، که گواه همین اثر مرکب در نظر او هست.
مثلاً میگفت:
میگفت دنبال وفای کسی نباش. ولی اگر حرف گوش نمیکنی؛ به هرزه طالب سیمرغ و
کیمیا میباش. یه طنزی هم داره، اول یه نصیحتی میکنه بعد میگه دنبال وفای کسی
نباش، ولی اگر به حرف گوش نمیدی، این کار رو انجام بده:
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش
تعبیراتی داره که خیلی زیاد کاری رو انجام میداده، برای
اینکه نتیجهای رو بدست بیاره. شبیه به اونچه در تعریف امروزی «اثر مرکب» وجود
داره. میگه یه عمر هست که دارم به فلان کار میپردازم:
عمری است تا من در طلب هر روز
گامی میزنم...
یعنی یک عمر، هر روز در راه اونچه میخواسته بهش برسه، قدم برمیداشته، اقدامی میکرده. و پیوسته در اون کار بوده.
میگفت در راه درستی، برای همیشه قدم بردار. در طول زمان زیاد، در مسیر انتخابهای صحیح، به نتایج مطلوب میرسی. تضمینی وجود داره که به نوعی به بیراهه نری. اگر کسی در مسیر درست قدم برداره، هیچ اتفاق بدی براش نمیافته، بلکه شانس اینکه نتیجه بگیره، خیلی بیشتر از اونی هست که بخواد از اون مسیر صحیح بیرون بره:
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست...
در مواردی منظورش رو اینطور بیان میکنه که اگر کاری نکنی، اون عیب هست. اونجا
به نتیجه نمیرسی. یعنی باید در طول زمان، همواره، به یه کار مثبتی مشغول باشی:
بادت به دست باشد گر دل نهی به هیچ...
یعنی چیزی دستت رو نمیگیری، آیندهای برات متصور نیست،اگر کار
مفیدی انجام ندی. بادت به دست باشد.
یا میگفت اینکه هیچی بلد نباشی، چیزی برای عرضه نداشته باشی. یا هیچ کاری نکنی، امتیازی نیست.
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
یعنی بنده یا بردهای که هیچ هنری
نداشته باشه رو کسی استخدام نمیکنه. اون موقع میخریدند.
معتقد بود کسی که تلاش کنه، در طول زمان به نتیجه یا نتایجی که دنبال میکنه، میرسه. شبیه به اونچه در اثر مرکب بیان شده:
یعنی تا اونجایی که در توانت هست، مشغول باش، تا نتیجه بگیری. میگفت ادامه بده. کار رو کنار نگذار. اینجا روی پیوستگی هم تاکید داره. میگه هر موقع که جانش رو داشتی، نمیگه هر موقع که حالش رو داشتی. در مصراع دوم میگه «هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی».
میگه هر چیز رو بپرستی، از خودپرستی که آفت بزرگی هست، بهتره. کسی که هم عاشق باشه یا معشوقی داشته باشه، دیگه نمیتونه خودپرستی کنه.
پس، دل به عشق بسپار، یا کسی رو دوست داشته باش.
گر جان به تن ببینی، مشغول کار او
شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
در جریان این جلسه گفتیم که این بیت در جهان فکری حافظ،
نزدیک به همون انجام کارهای مفید و مثبت با انتخابهای زیرکانهای هست که
در طول زمان نتیجه میده، که در تعریفهای امروزی به «اثر مرکب» نزدیک هست.
جای دیگهای، نمیگه تا اونجایی که جون داری، ادامه بده.
میگه، حالا هر اندازه که در توانت هست، هرچقدر که میتونی پیش برو:
هر قدَر ای دل که توانی بکوش
در اینجا میگه اگرچه با سعی و تلاش نمیشه به اون مقصد
عالی رسید، ولی هر اندازه که در توانت هست، تلاش کن. چون به اندازهای که در توانت
بوده، نتایج نیکو بدست میاری و اون نتایج به کارت خواهد اومد.
مربوط میشه به مسالهی اثر مرکب که انجام کارهای کوچک در بازههای زمانی بزرگ، برای رسیدن به نتایج عالی هست.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
اشاره حافظ به این هست که جز تلاش، به عنایت الهی هم
برای رسیدن به هدف عالیای که داره، نیاز هست.
میگه اگرچه فقط با تلاش نمیشه به مقصود رسید، ولی هر
اندازه که میتونی تلاش کن.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
یا جای دیگری در معنی تلاشی که میکنه، میگه: حالا کی نتیجه
بده، ما رفتیم یه قدمی برداشتیم، برخلاف اونچه امروز میگن تلاش دراز مدتی که اندک
باشه، ولی مداومت داشته باشه نتیجه میده که اسمش رو «اثر مرکب» گذاشتند، میگه حالا
ما رفتیم یه تخمی کاشتیم، بلکه یه درخت مثمری که ثمرهی اون دوستی باشه، بدست بیاد.
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
میگفت، از همین
حالا شروع میکنم:
بطالتم بس، از امروز کار خواهم
کرد.
عمر در سر این کار و بار خواهم
کرد.
یعنی از رخ چون خورشید او، نور به چشمم رسید، یا شمع دلم
صبحگاهم به نور چهرهی چون خورشید او روشن شد، پس از این به بعد، عمرم رو در این
کار میگذارم.
چو شمع صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
این ماجرای نور چشم شدن بود. یک نور بیرونی میاد نور داخلی چشم حافظ میشه. فروغ دیدهی حق باور حافظ میشه. حافظ حقایقی رو میبینه. سوالی رو در ذهنش پاسخ میده. پازلی رو در فکرش حل میکنه.
در جاهای دیگه به خودش میگفت، اگر میخوای به نتیجه برسی،
باید با مژههات، خاک جارو کنی. خاک در میکده رو به مژگانت جارو کنی.
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
اینجا میگه اگر مغبچه باده فروش، جلوهگری کنه، خودش رو نشون بده. بادهای که در اینجا از باده فروش میاد، مربوط به نور چشم و شناختی میشه که شرحش رو میتونید در ویدیوهای مربوطه ببینید. میگفت یه چیزی میاد نور چشم میشه.
یا اون چیز شرابه، یا چیزی که به شراب تشبیه شده. یعنی مثل
ساختمان شراب که نور داشت میاد به باور گذشتگان نور چشم ما میشه. فروغ دیدهی حق
باور حافظ میشه.
مغبچه بادهفروش، که پسرکی بود که در میخانهها خدمت میکرد، در جلسه کودکآزاری و حافظ توضیح دادیم، خلاصهاش این بود که حافظ اهل این کارها نبود، و معنیای رو پشت این الفاظ مخفی میکرد، میگفت بچه هست، بچه هم نور چشم هست، نور چشمی هم که به فرزند یا کودک میگفتند، میاد نور چشم میشه و حقیقتی رو به ما نشون میده. چون اگر این حرفها رو مستقیم میزد، به درد سر میافتاد، در قالب اون مفاهیم و تعابیری اون زمان میگفت تا دردسر کمتری در کارش باشه.
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
یک معنیش تلاش بسیار زیاد، برای رسیدن به نتیجه هست. که
بخشی از اون معنی رو نزدیک کردیم به تلاشهایی با اثر بسیار کم، که نیاز به انجام
در طول بازههای زمانی بسیار بزرگ، برای رسیدن به نتایج دلخواه رو دارند، خاکروبی
با مژهها، یا خاک در میخانه رو با مژگان، جارو کردن، که حجم کار انجام شده، ضربدر
زمان کار انجام شده، ضربدر انتخاب کار درست، که مساوی با رسیدن به نتیجه بزرگ هست رو،
امروز بهش «اثر مرکب» میگیم. یعنی کاری با اثر بسیار کم؛ در طول زمان، نتیجهی
مطلوب و متفاوتی ایجاد کنه. حافظ اینجا میگه در ازای جلوهگری محبوب، در ازای نور
به چشم رسیدن، حاضر هست این کار رو انجام بده.
یا
به نوک مژه
خاک راه تو رفتنم هوس است.
میگه خاک راه معشوق رو با نوک مژه جاروب کنه.
یعنی کاری با اثر کوچک رو در طول زمان انجام بدی، تا به یک هدف بزرگ، مثلاً رسیدن یا نزدیک شدن به معشوق برسی.
کلمه عمر رو در مواردی به همین شکل به کار برده:
عمریست که عمرم همه در کار دعا
رفت
یعنی در تمام مدت عمر، در یک بازهی زمانی بسیار طولانی،
همیشه در این کار بوده.
دل گفت وصالش به دعا باز توان
یافت
عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت
شاید هم جدا شده بودند، دوبار میخواسته به معشوقش برسه. وصالش
به دعا باز، توان یافت.
مدام و دوام رو به همین شکل در شعرش به کار برده. مدام یعنی
همیشه. دوام به معنی استمرار و ادامه و پافشاری،
معنی میده.
یا دعا در شعر او همین ویژگی رو داره. دعایی که به کمک اون
دلش رو پاک میکرد. یا با اشک، یا با خلوص نیت و از سر صدق دعا کردن، تا بتونه به
اون چیزی که میخواست نزدیکتر بشه:
در مصطبه دعای تو، هر صبح و شام
رفت.
هر صبح و شام، یعنی نرخ تکرارش، دو بار در شبانه روز بود. یک
عملی رو دوبار در طول شبانهروز، همیشه، «هر صبح و شام»
تکرار میکرده. تا به امید آنکه از معشوق، جرعهی جامی به کام او افتد.
بر بوی آن که جرعه
جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت.
یا برای معشوقش یا برای محبوبش، روزی دو بار دعا میکرد.
هر صبح و شام قافله ای از دعای
خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
میگفت اگر قرار هست در طول زمانهای طولانی، به واسطهی
تداوم در کاری، با عملی شایسته و مناسب، و انتخابهای صحیح به نتیجه برسم، به خیال
چنین چیزی هم ارزش داره که در اون کار، استمرار داشته باشم:
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
چهل یا چل، مثل چل سال، همچنین دائم، همیشه، دم و همت، صد،
مثل صد خون دل، یعنی با تلاش فراوان، و در طول زمان دراز، و کلماتی از این دست رو
در بیان این معنی در شعرش به کار برده که ما متوجه میشیم، چقدر تداوم در کارش
داشته، تا به نتیجهی دلخواهش برسه.
غیر از توصیههاش به انجام کارهای مفید به صورت مداوم و در
طول بازههای زمانی بلند، یا در تمام عمر، مواردی هست که میگه دیگران اصرار داشتند
که ما کاری رو نکنیم، ولی نشونههایی هست که حافظ همون کار نیک خودش رو ادامه میداده.
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
می گه اونها در کار اثر مرکب، برای بدست آوردن نتایج منفی مشغول بودند. بسیار ما رو ملامت کردند، و به این کارشون ادامه دادند. ولی ما انقدر پیش رفتیم تا کار خودمون رو به نتیجه رسوندیم. میگه اونها از رو رفتند، ما از رو نرفتیم. بلکه ما اونها رو از رو بردیم.
میگفت انقدر اشک ریختم، توی همون اشک، غسل کردم، تا خودم
رو از آلودگیها پاک کنم. یکی از راههای پاک کردن دلش یا به دست آوردن دل معشوقش،
اشک ریختن بود.
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.
یعنی در انجام یک کاری که نتایج خُرد داره، ادامه دادم. و همت ورزیدم که در نهایت، به اون نتیجهای که میخواستم رسیدم.
ما چینین موقعیتی رو برای خدا میبینیم، خداوندی که نه آغاز داره، نه پایان.
خداوندی که ازلی و ابدی است.
مثل اینکه بگیم ما در دنیایی زندگی میکنیم، که بسیار
پهناور هست. یا «نقطه آبی کمرنگ» رو در گوگل جستجو کنید، از یه عکس فضایی در دهه
90 میلادی، میگه سیاره ما یک نقطه آبی کمرنگ هست، برخی از روی همون متواضع شدند،
یا بزرگی هستی به نظرشون اومده. توی قرآن هم میگه شما بلندی قامتت به کوهها نمیرسه.
چنین بزرگی رو در مقابل، یه موضوع دیگری در نظر داشته.
و هرگز در زمین به کبر و ناز مرو و غرور و نخوت مفروش، که
به نیرو زمین را نتوانی شکافت. و به کوه در سربلندی نخواهی رسید. (الهی قمشهای)
حافظ هم چنین بازه زمانی بسیار فراخی رو جلوی چشم خودش میدید،
به همین دلیل اتفاقات زندگی و تلاشهای خودش رو در بازههای طولانی تعریف میکرد...
در اشعارش هم می گفت عشق کران نداره. زیبایی معشوق تمامی نداره. بیابان طلب یا بیابانهای دیگه بی انتها هستند.
یه کتابی به نام
"اثر مرکب" نوشته دارن هاردی هست. تقریباً همین مطالب رو، با تعداد
زیادی مثال و توضیح بیان کرده. اگر علاقه داشتید اون کتاب رو بخونید.
شما پادکست حافظپجوهی رو گوش دادید، اگر این مطلب براتون جالب بود، برای دوستانتون با علایق مشابه ارسال کنید. کانال ما رو در یوتوب حافظپجوهی سابسکرایب کنید. تا قسمت بعد، خدانگهدار.